سفر به کرمانشاه
روز 12 خردادسال90 تصمیم گرفتیم که به سمت کرمانشاه بریم .خونه عمه فاطمه.ظهر ساعت 2 حرکت کردیم.جاده خیلی خیلی قشنگ بود.همه جاده سبز سبز شده بود.توی راه ایستادیم وکلی عکس انداختیم.و متین جان تو توی سبزه ها کیف می کردی.خیلی خوشحال بودی.به کرمانشاه که رسیدیم ، ساعت 9 شب بود.تو دیگه تو ماشین کلافه شده بودی و همش می خواستی بری بغل بابات ویا به فرمون و ضبط دست بزنی.خودت صدای ضبط و زیاد می کردی و تندتند می رقصیدی.
تا عمه فاطمه رو دیدی بغلش پریدی.با اینکه از 7 ماهگی تا الان ندیده بودی.خیلی زود هم با پریا اخت شدی.
اونجا چون خونشون بزرگ بود همش راه می رفتی.شب هم که نمی خوابیدی .یه اسباب بازی هم تو اتاق پریا بود که همش به اون اشاره می کردی.دوشب خونه عمه فاطمه خوابیدیم .رفتیم یه جای زیبا به اسم سراب نیلوفر.خیلی زیبا بود.خرید هم رفتیم .واسه بابایی اینا هم نون خرمایی خریدیم.
روز سوم رفتیم تویسرکان .اونجا دایی مهدی هم اومده بود با دوستش .خاله شکوفه هم بود.رفتیم یه باغ .تو دیگه انقدر بازی کرده بودی خسته خسته شده بودی.عاشق توپ بازی شده بودی.