من و پسرم

یه روز خوب

1391/2/30 14:51
نویسنده : مریم
774 بازدید
اشتراک گذاری

یه روز بهاری ....آخرای اردیبهشت بود که من و متین تصمیم گرفتیم بریم خوشگذرونی.ساعت 2 بعد از ظهر از اداره جیم زدیم .دوتایی .

رفتیم پارک قیطریه . یادمه خیلی این پارک می اومدیم زمانهای قدیم.زمان بچگی آم.

 

اون موقع ها پارک این شکلی نبود.دورش نرده های سبز بلندداشت .بغلشم یه چرخ و فلک بود.وای که چه حالی می داد اون چرخ و فلک.پارک خیلی سرسبزتر، درختهاش هم خیلی بلند بود،البته شاید کوچولوبودیم درختها به نظرمون خیلی بزرگ می اومد! خیلی پارک می اومدیم .ما هم که سیرمونی نداشتیم .چقدر صف تاب طولانی بود و بدتر از اون اینکه تا یه خورده تاب می خوردم نوبت یکی دیگه می شد.باید زود می اومدیم پایین .یادش بخیر.

  چشمتون روز بد نبیته ، متین تا چشمش به وسایل بازی افتاد،از خوشحالی  سر از پا نمی شناخت ، با سرعت تمام به طرف وسایل بازی دوید.رفتیم زمین بازی،سرسره سواری، تاب بازی، کلی بازی کردیم ،بعدشم یواشکی با هم یه ساندویج سوسیس هات داگ خوردیم.

دنبال کلاغها هم دویدیم.افتادیم تو گِل ها .آب بازی  هم کردیم و در نهایت خسته و کوفته بعد از3 ساعت بازی برگشتیم خونه.خیلی خوش گذشت .جای بابایی  هم خیلی خالی بود.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سحر
3 خرداد 91 17:08
چه کار با حالی کردین باریکلا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد