سفربه مشهد
متین ....این دومین باری بود که باهم مشهد رفتیم.دفعه قبلی 8 ماهت بودوالان 23 ماه و سه هفتت.تا حالا خودم فصل زمستون مشهد نرفته بودم .خیلی به همون خوش گذشت .با قطاردریک کوپه.به تو که خیلی خیلی خوش گذشت .تو این سفر فهمیدم خیلی خیلی شیطون شدی . تا الان شک داشتم و لی حالا مطمئن شدم ...انقدر توی قطار ورجه وورجه کردی که نگو.خوب شد با قطاررفتیم!! ولی خیلی از حرکت قطار تعجب کرده بودی.برات خیلی عجیب بود.ولی شب عجیب بود که راحت تا صبح خوابیدی.
مشهد سرمای شدیدی بودو برف خیلی زیادی آومده بود.تاحالا من حرم رو با این همه برف ندیده بودم .خیلی زیبا شده بود.توی حرم که رفتیم تو بابایی رفتی قسمت مردونه ها و من با خیال راحت رفتم زیارت ولی بابایی حسابی از دستت شاکی بود.بابایی می گفت موقع نماز همه مهرهاو کتاب دعا ها را جمع کرده بودی.به خاطر همین میگم شیطون شدی.
عصر هم رفتیم مرکز خرید الماس شرق و پروما و فقط تو توی شهربازیهاش بودی.اصلا پات که می رسه به شهربازی انقدر هول می شدی که نمی دونستی چیکار کنی و دوست داشتی همه رو سوار شی ....قیافت این جور موقعها خیلی دیدنی می شه .شب ها هم که شام می رفتیم رستوران فرصت نمی دادی و مدام می گفتی سُس سُس و پیتزا هم سه برش کامل می خوردی (البته پیتزا گوشت ) .که البته من وبابایی هم تو مسافرت رژیم رو گذاشتیم کنارو نمی ذاشتیم ناهارو شام به همون بدبگذره.