تولد 9 سالگی ...
پسرم
9 سالگیت مبارک !
یکسال دیگر گذشت و من هرروز شاهد قد کشیدن تو هستم . گاهی دستانت را که روی دستم میگذارم ، باورم نمیشود که فقط چند سانت کوچک از دستهای من کوچکترند و شماره پاهایت به من رسیده است . مادر که میشوی تازه معجزه خدا را در هر لحظه در فرزندانت کشف می کنی ، تو برای من همان معجزه ای.هنوز هم قشنگترین اتفاق زندگی من تو بودی .
تولدت در کنار دوستات و کاملا پسرونه به روش خودت برگزار شد، استخر ، پانتومیم و...کیک به شکل زمین فوتبال ... بابا پیتزا پخت ، باباکمال ساندویج الویه درست کرد و من هم اسنک ، در کنار ژله و ترافل شکلاتی و تنقلات آماده کردم برای اینکه یه روز برات بشه یه خاطره خوب ...
ملینا خیلی ذوق داشت و درکنارت عکس گرفت ، دایی مهدی و زندایی سحر و کوشا کفش فوتبال مورد علاقه ات را خریدند، خاله شکوفه و پرنیان ، عمه زهره و آرمیتا هم بودند.
بعد از این تولد پسرونه ، مابقی تولد خونه مامانی و بابا علی برگزار شد، اصلا مگه میشه خونه آنها هم تولد نگرفت