من و پسرم

جشن پایان سال مهدکودک

1390/12/23 17:05
نویسنده : مریم
3,328 بازدید
اشتراک گذاری

٢٠اسفندماه سال 90فرارسید.روزی که متین مامان قراره اولین برنامه هنری خود رادر حضور بیش از100 نفر از مادران و پدران برگزارکند.

قرار بود که یه شعر دسته جمعی و یه نمایش اجرا کنند.من و متین هم دوسه هفته بود که با هم تمرین می کردیم .برای پسرمامان خیلی زود بود .آخه تازه به حرف زدن افتادی .چه برسه به شعر خوندن .ومن همین که پسر گلم روی سن آروم وایسه و خجالت نکشه کافی بود.یول

 روز جشن .زندایی سحر هم اومده بود و برات یه هدیه خوشگل خریده بودومنم به خاطر اینکه مبادا من و ببینی و همه شعر رو فراموش کنی .اصلا جلو نیومدم و قاطی مامانای دیگه نشستم تا برنامت رو اجرا کنی .وازدور فقط قوربون صدقت می رفتم.وقتی روی سن اومدی .خیلی خوشحال شدم .تواز همه بچه های اونجا کوچولوتربودی.

وقتی بچه ها شروع کردن به شعر خوندن تو ساکت بودی .تودلم دادزدمتین بخون.متین بخون.ولی تو خمیازه می کشیدی و تند تند پاهاتو تکون می دادی. آخخیلی خنده داربود.خنده بعضی وقتها هم یه نگاهی به اینور وانورمی انداختی و زیرلب یه چیزایی می خوندیو دست می زدی.

من به وجودت افتخارمی کنم.پسرم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زینب
11 فروردین 91 17:33
متین جان عید دیدنی که اومدیم خونتون فیلم تمرینکه پیشی شده بودی رو دیدم میخواستم بهت بگم بااین که روز برنامت هیچی نخوندی ولی ماکه دیدیم برای همین از اینجا یک بوس گنده به اون لپت میکنم . آماده ای 123 بوووووووووووووووووووووووووووووووووووس.
sahar
19 اردیبهشت 91 10:22
من از اول تا آخرشو فیلم گرفتم اما دریغ از یه حرف چه برسه به سرود! ولی خوب مامانت راست میگه آخه تو اونجا از همه کوچیکتر بودی . وقتی فیلمتو به داییت نشون دادم نیم ساعت داشت می خندید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد