من و پسرم

ناخن هایم را ازم نگیر

1391/4/1 14:59
نویسنده : مریم
672 بازدید
اشتراک گذاری

ناخن وسیله دفاعی است در انسان که درهنگام چنگ زدن طرف مقابل هنگام دعوا، نواختن گیتارو سه تار، کاهش اضطراب و استرس با جویدن آن و درزیبایی دست خانمهای با کلاس  کارآیی بالایی دارد.این عضوحتی باعث اختراع وسیله ای به نام لاک در انواع رنگها شده است و کلمه مانیکور وپدیکورهم از صدقه سر این عضو است که به دیگر اصطلاحات علم زیباشناسی همانند براشینگ و شینیون اضافه شده است و کاشت ناخن و رنگ آمیزی آن  هم مدتی است که باب مجالس و محاقل شده و منبع درآمدی شده برای علافمندان به این عضو نه چندان حساس  .واقعا اگر انگشت هرکسی بی ناخن بود، چه می شد؟

و اما در کودکان ...نقش دفاعی آن کارآیی بسیار بالایی داردومتین هم مدتی است که با این  مقوله آشنا شده و دوسه مورد توسط مربی مهربانش دیده شده است که به سبب حفاظت از اموالش این کاررا انجام داده و درصددکشف آن برآمده است .از پسر گل من این کار بعید به نظرآمده ، زیرا که نه اینجانب و نه پدرشان تا به حال همدیگررا چنگ زده بودیم .

علت را که از مربی مهربان جویا شدم ، متوجه شدم... علت آن طبیعی و غریزی است نه اکتسابی ،گویا دو همکلاسی متین به علت رسیدن به سن 3 سال از قسمت شیرخوارگاه جدا شده اند و متین در این قسمت تنها شده است .  آن دو همکلاسی دیگر ساعت 12  به این قسمت برمی گردند،به سمت وسایل بازی ، ماشین ها و...می روند و پسر من هم از آنجا که حس مالکیت نسبت به قلمرو خوددپیدا کرده است ازآن سخت دفاع کرده واز این عضو استفاده می کند.

کوتاه کردن این عضو با محکم گرفتن دستان کوچک متین و تقلا کردن و گریه کردن آن مرا یاد صحنه شکتجه ساواکی ها دراتاقهای تاریک نمورزندان درفیلم های پس ازانقلاب  می اندازه ،  همیشه از این کار وحشت داشتم و دست به دامن خاله و مادرشوهرم می شدم .

 تا این که بالاخره تصمیم گرفتن خودم دست به کارشوم  و برای مدتی بشم یه مادرقوی و خشن و منطقی  ...بعد از گرفتن ناخنهای خودم و کلی تشویق و آفرین  به خودم که فکرکنم همه بی فایده بود...این کاررا شروع کردم ...انقدر اشک ریخته شد، انقدردست و پا یی بودکه بهم کوبیده شد که آخر  تسلیم شدم ... و ناامیدو خیس عرق گوشه های نشستم ونگاهت کردم و  تو هم در گوشه ای نشستی ...گریه هایت دیگه به هق هق تبدیل شده بود ومن فقط در جمله ای گفتم دیگه مامانی باهات قهره و نفهمیدم که این جملهه معجزه می کند ...و تو همچنان گریه می کردی که  یهو دیدم دست های کوچیکتو بالا آوردی و روبه روی  من نگه داشتی ... اول کمی شوکه شدم ولی بعد به خودم آمدم  و همچنان سریع کاررو ادامه دادم  و اینبارفقط صدای تق تق ناختگیر بود که تندتندمی امدوناخن های کوچک تو بود که می ریختند...کار تمام شد. و تا مدتها دستهایت  را جلو نگاه داشته بودی  و دست به هیچ چیز نمی زدی و ناراحت بودی.

فردا صبح که رفتیم مهدکودک اول از هرچیز ناخنهاتو به مربی مهربونت نشون دادی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد