من و پسرم

اولین رقابت من

1392/4/5 16:55
نویسنده : مریم
429 بازدید
اشتراک گذاری

یکی یکی اسمها را از پشت بلندگو اعلام می کنند ...بچه ها هم در جای خود قرار می گیرند .داور فریاد می زند همه در جای خود... نفس ها در سینه حبس شده  ...آماده ...1...2...3 سووووت .

اینجا مسابقه ای پرهیجان و  دیدنی برگزار می شود و تشویق کنندگان آن هم مامان و بابا ها هستندو  شرکت کنندگان آن کودکان 3تا6 ساله هستند که با سه چرخه هایشان آمده اند.

با صدای سوت داور بعضی بچه ها تازه به خودشان می آیند که باید پا بزنند .بعضی ها هم که زرنگ تر بودندبه سرعت باد پا می زنند و به خط پایان می رسند.بعضی ها هم به هم می خورند و گیر می کنند حالا بیاو درستش کن .

متین هم  یکی از شرکت کنندگان بود و گروهی متشکل از بابا کمال و دایی مهدی و سحر جون برای تشویق  او آمده بودند. 

مسابقه آغاز شده بود و متین هنوز هاج و واج اطراف را نگاه می کردو که صدای فریاد متین... متین  همه جا را پر کرد . همه رو برگرداندند تا صاحب صدا را بشناسند و متوجه شدند که صاحب  صدا دایی متینه که  با تمام قدرت  فریاد می زنه ... ناگهان  متین به خودش آمد و شروع به پا زدن کرد و تا حدی خودش را از مهلکه نجات داد و رسید به وسطهای زمین مسابقه ...یکی از داوران در وسط زمین بچه هارا کمک می کردو انها را هل می داد تا زودتر به خط پایان برسند...او به سمت متین آمد و کمی او را هل داد و هل داد تا اینکه  متین به خط پایان رسید و به مرحله نهایی  این دوره از مسابقات راه یافت .

و اما دردورنهایی...  متین سخت خسته شده بودو هیچ تمایلی برای شرکت دردور نهایی نداشت و با این تفاوت که این بار رقابت خیلی سخت تر شده بود ...خلاصه به هر کلکی که بود دایی مهدی اورا به خط شروع برد و دور نهایی هم با زدن سوت داور آغاز شد و  متین تا قسمتی ازراه را خوب آمد و لی ناگهان ایستاد وخشکش زد... ناگهان از دور دایی مهدی بدو بدو خودر ابه متین رساند و سه چرخه و متین را هردو باهم بلند کرد و با گامهای بلند و لی آهسته خودش و متین و سه چرخه را به خط پایان رساند.والبته خیلی دیرتر از بقیه .

برایم جالب  است که چطور کودکان 3 ساله با شنیدن سوت داور پا می زنند ... انگاری حس رقابت از همان  بدو کودکی در انسان و جودداردو از همان ابتدا آدمی دوست دارد برتر باشد و برای آن  مبارزه کند. 

اون روز خیلی به بابا کمال و دایی و مهدی و سحر جون خوش گذشت و کلی خندیدیم .

 متین جان ما همه به شما افتخار می کنیم و آرزو می کنیم دررقابت های سخت تر و سخت تر پیروز بشی.  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آروین
20 مرداد 92 23:59
عشق دایی به خواهر زاده وصف شدنی نیست . خدا دایی مهربونتو برات نگه داره . هزار تا دست و هورا برای آقا متین گل گلاب به امید روزهای قشنگ و طلاییت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد